• وبلاگ : .:: پـــــر شكســــته ::.
  • يادداشت : جشن تولد داداش كوچيكه .. يوووووووووهوووووووو..
  • نظرات : 1 خصوصي ، 10 عمومي
  • پارسي يار : 0 علاقه ، 1 نظر
    		•
    ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + داداش كوچيكه 

    آبجي جونيه يواشكي بخون كسي نفهمه...

    انصافا جشن تولد قبلي كه اومديم كيك رو ببريم وقتي برق رفت دوستاي تو چيكار كردن ..هااااان؟....

    مردونه راستشو بگو ...

    كاري نداريم آقاجون....

    اصلا من همين الانشم مظلومم....

    ميدوني چرا ... چون همين الان هم داري سرم داد ميزني ..بعدشم ...به دوستام توهين ميكني ...بعد ترشم اينكه يكمي كه تو حقم خواهري كردي (كه اين كار هارو هر خواهري تو حق داداشش ميكنه )داري سرم منننننننننننت ميذاري..

    ولي من كه نميگم چه مردونگي هايي تو حقت كرم ... من كه نميگم وقتي معلمتون بهت نمره نداد و تو نتونستي ديپلم بگيري من خونم به جوش اومدو رفتم ماشينشو پنچر كردم ... من كه نميگم وقتي بابا بهت پول نميداد من ميرفتم سر جيبش برات يواشكي پول مياوردم .. و اينا ديگه .. من اصلا سرت منت نميذارم ..ولي تو چي همش ميگي...

    اينجا نوشتم كه كسي زياد نفهمه من چه بزرگي هايي تو حقت كردم .ولي اصلا صدام در نمياد .. (دوستان به كسي نگن ..نميخوام ريا بشه )...يا الله...