پيام
+
دستهايش را رو به آسمان گرفت..
قطره ي کوچکي از اشک کنار چشمانش نشسته بود
با تضرعي تمام مشغول دعا بود:
*خدايا!*
*دلم براي امامم تنگ شده*
آخر تا کي قرار است اين فراق را تحمل کنم
خدايا!
خدايا!
.
.
هاتفي از درون به او گفت:
.
.
.
*در مـــحــضــر خـــداي عـــالـــم*
*دروغ نــــگو*

پيامکهاي ارزشي
92/6/10
علوي-12
خدايا در شرمندگي من ترديدي نيست، اما...اللهم ان مغفرتک أرجي من عملي و إن رحمتک أوسع من ذنبي...
ياسيدالکريم
چشم
شهريار کوچه ها
دروغشم شيرينه / اي کاش به زبانم چنين دروغي جاري شود که ثانيه اي از عمرم به ياد حضرت افتاده باشم... ...............تکرار توجه مياره
تات خيارجي
با نداي هاتف مخالفم! - مجنون ديوونه
«امير معظم»
با تکراري که منجربه توجه بشه موافقم..
ياسيدالکريم
اين هاتف کدوم هاتف هستن؟؟
«امير معظم»
هاتفِ درون..
گذرگاه مرگ
سلام اميردرکربلاجاي شما خيلي خيلي خالي نيست التماس دعا&/(#@480%
«امير معظم»
سلااااااام... زيارتتون قبول امير خان... بچه ها خوبن؟؟؟.. صابر چطوره..؟؟.. سيد؟؟.. کي بر ميگردين؟؟.. اگه امکانش هست يه تماس با خانواده داشته باشين..
خاطرات دکتر بالتازار
قطعا اين هاتف اون هاتف نيستن .
«امير معظم»
قطعا:D