پيام
+
اصلا هربار به او فکر مي کنم.
مردي با لباس عربي
و عِقالي ســبــز
با اســبــي ســفــيــد
فــضـــاي ذهـنم را پُر مي کند
*ايــن طــور که نـمي شود*
*بايد امــامــم را*
*در زنــدگي امــروز*
*تــصور کنم*
مگر نبود پيــر مــرد عــاشــقي
که در اتومبيل سواري
در راه جــمــکرانــ
خدمت امــام عــصــر مـشـرّف شد
پــس *آقــاي عـــالَــــم*
*در هــمــيـــن زمـــانـــه*
*کـــنـــار مــن هــم هــــســــتــ*

منادي معرفت
91/10/9
*آسمان*
اللهم عجل لوليک الفرج...
ستاره ي خاموش
اللهم عجل لوليک الفرج
همسايه خورشيد
اللهم عجل لوليک الفرج
«امير معظم»
اللهم عجل لوليک الفرج
خانه ي خانواده
سلام عليکم ، خب چرا به کلاه و کفشش فکر کرد ؟ و به خودش فکر نکرد ؟ در جنگ تحميلي هم با ذوالجناح و ذوالفقار مي آمد به کمک رزمندگان ! و يکي نگفت مثلا کلاش بدست !