پيام
+
من بايد از دست اين بچه چي کار کنم ؟!!
اي خدا...
توي اتاق راه ميريم..
يه هويي چيزي محکم ميره تو پات..
نگاه ميکنيم ميبينيم اسباب بازي اين جِغِلَس..
دو دقيقه ازش غافل ميشيم..
رفته سر ميز بنده..
هرچي سي ديه ريخته کف اتاق..
بهونه ميکنه ميگه کاکايو ميخوام..
وقتي هم بهش ميديم..
صورت و لباسشو با کاکائو يکي کرده..
تازه اون وقت دلش ميخواد بغلش هم بکنيم..
ميايم بشينيم روي صندلي
ميگه صندليه منه..

ناشناس.
91/7/6
«امير معظم»
خودم ميخوام بشينم..
ميرم يه صندليه ديگه ميارم..
بازم ميگه اونم مال منه.
يعني به خيال خودم ميخوام بترسونمش..
بهش ميگم توي ميز دايي جون لو لو هست..
ميگه ميخوام لولو رو ببينم..
من بايد چي کار کنم اون وقت!!!... .
گل پسر دنيا*محمد*
هههههههههههههه:))))))))))))))))))
سراج 1
:)
ذره بين زنده
عکس قحطي بوده؟! البته جسارتا!
ستاره جان
خب چي كارش داري؟!هههه بزار هر كاري دوست داره انجام بده .من دركش مي كنم!:)))))
«امير معظم»
نخير قحطي نبود ..// ولي هرچي گشتم يه عکسي پيدا کنم که دقيقا تصوير الانه بنده رو نشون بده.. چيزي جز اين پيدا نکردم...// *ذره بين خان.. گير بچه نيوفتادي تا ببيني چي ميکشيم...*
ذره بين زنده
افتاديم خوب هم افتاديم... به فيدهاي راشد مراجعه فرماييد براي اطلاعات بيشتر!
توحيدي
به نظر بنده کلا وبلاگتون رو پاک کنيد و سر به کوه و بيايون بذاريد
شهيد جعفر بلاغي
سلام ما هم از اين چيزا داريم شکر خدا...قبل از ازدواج بايد اين فکرا مي کرديم!!!!
«امير معظم»
جناب طلبه ي فيسبوکي.. راستش من هنوز اختيار زوجه نکردم.. اين بچه ي خواهرمه که خونه رو گذاشته رو سرش.. ماشالا خيلي وَرجه وورجه ميکنه..
حرفهايي براي نگفتن
آخه ي ي ي ي
قافيه باران
خدا حفظش کنه بايد بچه شيريني باشه:))