پيام
+
فقط يه آرزوي ديگه مونده..اي کاش جراتش رو داشتم که فوتش کنم..

غزل صداقت
91/7/7
«امير معظم»
يه نفر يه آرزو کنه..!!.
غزل صداقت
.... يه آرزو کردم :)
«امير معظم»
اين روزا ديگه آرزو کردنم نمياد.. / اون روزي که اين فيد و زدم.. هنوز حال و هواي آرزو کردن و داشتم.. ولي الان..
*ياس*
عکسش خيلي قشنگه
*ياس*
شما ديگه چرا؟
«امير معظم»
اين فيد هم مثه من ديگه چيز ديدني نداره.. عکسشم به همين خاطر پريد... // اصلا باورم نميشد يه روزي قراره اينجوري زندگي کنم..
*ياس*
تعجب شديييييييييد!!!!
*صبا*
اتفاقي افتاده؟ حالتون خوب بود که ...
غزل صداقت
اينجا زندگي کنيد؟کجا دقيقا؟ پيامرسان؟دنياي مجازي؟تصوير؟واقعني؟
غزل صداقت
خيلي جالب بود که من فکر کردم اين فيد رو الان زدين ولي تاريخش ...
*صبا*
غزل جان، ايشون فرمودند اينجوري، نه اينجا :دي
DARYAEI
*گاهي بايد آرزوهايت را مثل قاصدک بگذاري کف دست و بسپاريشان به دست باد تا بروند و سهم ديگري شوند*
«امير معظم»
خنده ي تلخ من از گريه غم انگيز تر است.../ هي... آخه من چي ميتونم بگم اينجا... يه عمري خنده رو روي لبهام نگه داشتم تا کسي از بغضهاي نا شکفته ي دلم با خبر نشه.. دلم بد جوري زخمهاي کهنه ي خودشو باز کرده امشب..
*صبا*
يه موقع هايي همينجوري ميشه ... انگار همه چي تازه يادمون مياد ... همه ناکامي ها و غم ها ...
*ياس*
!
«امير معظم»
جناب دلتنگي.. آرزوهايي که تمام زندگي من است.. چگونه به ديگري بسپارمش؟؟..
غزل صداقت
هي واي ... امشب کلني چشمامون ...عجب ...
«امير معظم»
خانم صبا.. من چيزي يادم نيومده.. فقط زخمهاي کهنه ي قلبم دوباره دهان باز کرده.. و روزگار بي امان نمکش را روي آن پاشيد..
*صبا*
غزل انگار مسريه ...
غزل صداقت
گريه کنيد يکم ما به کسي نميگيم
«امير معظم»
خوش به حالتون، شمافقطامشب چشماتون...// اما من هر شب چشمام...
DARYAEI
جناب نه خانوم.....// *خوشبختي آدم ها آرزوي هميشگي قاصدک هاست*
*صبا*
وقتي نمک ميپاشن ، از درد تازه مي فهميم چقدر عميق بودن ...
غزل صداقت
منظورم اين بود که امشب چشمام قيلي ويلي ميره آلبالو گيلاس ميچينه ... واقعا؟چشاي شما هر شب؟ چطور تا الان دووم آوردين پ َ؟
«امير معظم»
.. قاصدکها را زياد ديده ام.. اما هر بار از دور نگاهشان ميکنم..راهشان را کج ميکنند و به سويي ميگريزند.. آنها هم براي من بي خبر شده اند..
غزل صداقت
:(