پيام
+
تو را با غير ميبينم صدايم در نمي ايد ..دلم ميسوزدو كاري ز دستم بر نمي آيد..

*صبا*
91/7/7
«امير معظم»
خيلي دوس داشتم پيام رسان بيشتر اوقات عاشقونه ميشد.. ولي مگه اين فيد هاي سياسي ميذارن..
«امير معظم»
خوش امدي به دلم خانه خانه ي توست ..به لب رسان جامه كه پر زمايع توست .. عبادتم ار روح ميپسندد باز.. صلاه صاحب قبله كه قبله خانه ي توست...
«امير معظم»
عشقي كه با يه نگاه تو دل آدم شعله ور ميشه معمولا خيلي خيلي دزش بالاست ... خيلي هم متداومه...
«امير معظم»
شما دو سه نفر انگاري امشب قصد جون منو کردينا....خداييش اينا رو که ميخونم.. يه نگاهي به تاريخش ميکنم.. جيگرم آتيش ميگيره.. مخصوصا نظر آخرم..
*صبا*
نشستم باده خوردم ، خون گرستم ، کنجي افتادم .... تحمل مي رود اما شب غم سر نمي آيد /// چه قصه ها با اين دو بيت شعر داريم ...
«امير معظم»
شب بود و شمع بود و* من بودم و غم*... شب رفت و شمع سوخت و* من ماندم و غم*..
*صبا*
لطفا اين شعر را/
آهسته بخوانيد.
روويِ سطرِ آخرِ گريههاش/
خواب رفته است شاعر!